Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «آفتاب»
2024-05-03@17:10:42 GMT

معمای ربودن پروفسور فرهود| ماجرا چه بود؟

تاریخ انتشار: ۱۲ آبان ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۳۲۹۰۸۴

معمای ربودن پروفسور فرهود| ماجرا چه بود؟

آفتاب‌‌نیوز :

پروفسور داریوش فرهود، دانشمند ایرانی ۸۵ ساله و معروف به پدر علم ژنتیک ایران، بامداد یکشنبه ۸ آبان از مقابل منزل خود در تهران، توسط افرادی با پوشش «لباس شخصی‌ها» ربوده شد.

روزنامه اعتماد در ادامه نوشت: او درباره آن ۳۶ ساعتی که پس از ربوده شدن، با ربایندگان خود سپری کرد و همچنین درباره علت ربوده شدن خود توضیح داد که این گفتگو را در ادامه می‌خوانید:

من هر روز ساعت ۶ صبح از خانه بیرون می‌آیم و به کلینیک می‌روم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

وقتی از منزل خارج شدم دو نفر با لباس تیره، مثل همین افراد معروف به لباس شخصی‌ها، آمدند جلوی ماشین. گفتند ما سوار ماشین شما بشویم. وقتی سوار ماشین شدند و من شروع به حرکت کردم در میانه راه مسیر را تغییر دادند و کمی جلوتر که رفتیم از من خواستند که در صندلی عقب ماشین بنشینم و یکی از خودشان مشغول به رانندگی شد. کمی جلوتر یک نفر دیگر هم به این گروه در ماشین من ملحق شد. در نهایت در یک مسیر بزرگراهی، من را از ماشین خودم پیاده کرده و به ماشین دیگری سوار کردند و خودشان ماشین من را به محل دیگری منتقل کردند. آدم‌های خیلی حرفه‌ای بودند و اصلا افراد معمولی نبودند. وقتی گفتم به مطب تلفن بزنید، سیم‌کارت موبایل‌شان را عوض کردند انگار نمی‌خواستند از طریق خط اداری تماس بگیرند.»

این دانشمند ایرانی در پاسخ به این سوال که آیا ربوده شدن شما توسط این افراد با پوشش و رفتار خاص، ربطی به انتقادات شما از ممنوعیت غربالگری جنین و قانون جوانی جمعیت و انتقاد از برخی سیاست‌های منجر به فرار نخبگان داشته، گفت: «آن‌ها به صراحت درباره مصاحبه‌های من صحبتی نداشتند، اما گفتند ما صدای شما را ضبط کرده‌ایم که در صحبت‌های‌تان به مجریان حکومتی بی‌احترامی و توهین کرده‌اید.

البته این فایل ضبط شده را هم به من نشان ندادند. لابه‌لای صحبت‌های‌شان می‌گفتند که شما به رخداد‌های پزشکی اعتراض می‌کنید و در مقابل تصمیمات مملکتی مطیع محض نیستید. من اهل توهین نیستم. ایراد می‌گیرم، ولی مگر یک پدر بچه‌اش را تنبیه نمی‌کند؟ آیا تنبیه پدر نشانه این است که بچه‌اش را دوست ندارد؟ انتقاد بین مردم متداول است. انسان‌ها اعتراض و انتقاد می‌کنند به خصوص اگر انسانی، معلم باشد و به خصوص اگر انسانی بیش از ۴۲ کشور جهان را گشته باشد. کار من انتقاد است. نقش من همین است.»

پروفسور فرهود در پاسخ به اینکه این ۳۶ ساعت چگونه سپری شد، گفت: «از ساعت ۵ و ۵۵ دقیقه صبح یکشنبه تا ۵ بعدازظهر دوشنبه در اختیار این‌ها بودم و در این مدت اصلا نخوابیدم. در اتاقی که من بودم، دو نفر از این‌ها هم بودند و حتی به من گفتند راحت باشید و لباس‌تان را عوض و استراحت کنید و خودشان هم خوابیدند. اما من رفتم و با همان لباسی که از منزل خارج شده بودم روی کاناپه‌ای نشستم و بیدار ماندم.

من از ۳۶ ساعتی که در اختیار این افراد بودم، به مدت ۲۶ ساعت در نگرانی شدید بودم. این ۳۶ ساعت برای من، زجر روحی بود. در این ۳۶ ساعت، نه خوابیدم و نه غذا خوردم. اینکه چطور نظر ایشان عوض شد، نه از آغاز آن خبر دارم و نه از پایان آن. بنده را بعد از ۳۶ ساعت دم ماشین خودم پیاده کردند و وقتی به محل کلینیکم رسیدم با صحنه بسیار دل‌انگیزی مواجه شدم حدود ۹۰ نفر از همکاران و اعضای خانواده‌ام با چشم‌های اشکبار از اشک شوق جمع شده بودند.»

پروفسور فرهود در ادامه گفتگو گفت: «شک کردم که این‌ها افراد خودسری از برخی نهاد‌ها هستند. من هیچ گلایه‌ای از نهاد‌های دولتی ندارم. شاید انگیزه شخصی بوده، ولی بنده را می‌شناختند. من باور می‌کنم که ربوده شدن من کار هیچ نهاد دولتی از جمله سپاه نبوده. بنده هیچ شکایت و گلایه‌ای از نهاد‌های دولتی و از جمله سپاه ندارم و می‌دانم کار نهاد معینی نبوده، ولی شاید یکی، دو نفر افراد خودسر از بعضی نهاد‌ها این کار را کرده باشند. اگر کوچک‌ترین آسیبی به جان من که یک استاد دانشگاه و دارای جایگاه علمی و یک فرد ۸۵ ساله هستم می‌رسید، چه لطمه‌ای به حیثیت این کشور و ملت ایران وارد می‌شد؟ مرگ، اتفاق مهمی نیست، ولی افرادی هستند که به من نیاز دارند و افرادی هستند که من را دوست دارند. من در آن لحظه دلم برای مملکت می‌سوخت. البته با من هیچ بدرفتاری نشد و با حرمت با من رفتار کردند. فکر می‌کنم که ان‌شاءالله کار هیچ نهادی نبوده. فرض کنیم که من را برای زورگیری گرفته بودند. ایراد‌ها و انتقاد‌های من به هیچ‌وجه سیاسی نیست، بلکه اجتماعی و فرهنگی و پزشکی است و در هر صورت و برای همیشه من یک سرباز فداکار وطنم هستم.»

اخاذی ۸ میلیاردی؟

اما رییس پلیس پایتخت درباره پرونده ربایش دکتر فرهود پدر علم ژنتیک ایران توضیحات متفاوتی بیان کرد.

 سردار حسین رحیمی رییس پلیس تهران بزرگ امروز با حضور در جمع خبرنگاران با اشاره به ربایش دکتر فرهود پدر علم ژنتیک ایران، گفت: وی پس از ۴۸ ساعت به مطب خود برگشت، اما ما با پیگیری خود عوامل این ربایش که طلب هشت میلیارد تومان پول از وی کرده بودند را دستگیر کردیم. با افرادی که امنیت جامعه را به خطر بیندازند، برخورد خواهیم کرد.

منبع: آفتاب

کلیدواژه: داریوش فرهود پدر علم ژنتیک ایران ربوده شدن ربوده شد نهاد ها ۳۶ ساعت

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت aftabnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «آفتاب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۳۲۹۰۸۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

معمای اتوبان

  مکانیک هم با پلیس تماس می‌گیرد و سرگرد اصلانی وهمکارانش به محل کشف جسد می‌رسند.مردم هم با دیدن آمبولانس و ماشین پلیس کنجکاو شده و در محل موردنظر تجمع می‌کنند.دکترکه یکی ازرفقای سرگرداست، دربررسی‌های اولیه متوجه می‌شود جسد متعلق به زنی شصت و چند ساله است که خفه‌شده و حدود دو ماه از مرگش می‌گذرد.جسد برای ادامه بررسی‌ها به پزشکی‌قانونی منتقل می‌شود.

ادامه داستان...

سرگرد گزارشی را که دکتر برایش در منزل آورده بود با دقت مطالعه کرد. در گزارش ذکر شده بود مقتول زنی ۶۲ ساله است که حدود دو ماه قبل با روسری خودش خفه‌شده و خیلی ناشیانه دفن گردیده بود. سرگرد از همکارش خواست که تحقیقات را برای شناسایی زن آغاز کنند. هنوز چند ساعتی نگذشته بود که محمدی، همکار سرگرد با او تماس گرفت و گفت هویت مقتول شناسایی شده است. سرگرد خودش را به‌سرعت به آگاهی رساند. محمدی در اتاق سرگرد منتظر بود که با دیدن او از پشت لپ‌تاپ بلند شد، ادای احترام کرد و گفت: قربان! حدود دو ماه قبل خانمی به آگاهی مراجعه کرده و گفته مادرش گم شده است. مشخصاتی که از مادرش ثبت کرده، شباهت‌های زیادی با مقتول دارد. با این حال باهاشون تماس گرفتم تا برای شناسایی بیان.
سرگرد گفت: آفرین محمدی. داری راه میفتی.
محمدی لبخند زد و گفت: باعث افتخاره وقتی شما ازم تعریف می‌کنی.
محمدی گفت: ممکنه کار دراکولا باشه؟
سرگرد گفت: بالاخره می‌فهمیم.
سرگرد و محمدی به سمت پزشکی‌قانونی حرکت کردند. در بین راه دکتر با سرگرد تماس گرفت و گفت که دختر مقتول او را شناسایی کرده اما حالش بد شده و به اورژانس خبر داده تا او را به بیمارستان منتقل کنند. دکتر نشانی بیمارستان را به سرگرد داد و هر دو به سمت بیمارستان رفتند. خانم جوانی روی تخت خوابیده و بی‌قراری می‌کرد. سرگرد در زد و به اتفاق همکارش محمدی وارد اتاق شدند. همسر زن هم کنار تخت نشسته بود و سعی می‌کرد او را آرام کند. 
سرگرد گوشه‌ای ایستاد و گفت: تسلیت می‌گم خانم بهاری. می‌دونم در شرایط خوبی نیستین. اما برای پیدا کردن قاتل به کمک شما نیاز داریم.
زن همچنان گریه می‌کرد. همسر خانم بهاری با سرگرد دست داد و بابت تسلیت به همسرش تشکر کرد و گفت: نسرین اصلا حالش خوب نیست. ممکنه جسارتا بزارین برای بعد؟
سرگرد می‌خواست به او پاسخی بدهد که نسرین بهاری در حالی که اشک‌هایش را پاک می‌کرد گفت: هر سوالی دارین بپرسین. می‌خوام قاتل مادرم زود پیدا بشه.
سرگرد پرسید: چه زمانی متوجه شدین مادرتون گم شده؟
نسرین گفت: حدود دو ماه پیش بود که خبر گم شدن مادرم رو به کلانتری دادم. مادرم عادت داشت جمعه‌ها مارو دعوت کنه برای ناهار بریم خونش. آخه از وقتی خواهرم رفت آلمان، مادرم خیلی تنها شد. مدام به همدیگه سر می‌زدیم. مادرم همیشه پنجشنبه به من زنگ می‌زد و می‌پرسید ناهار چی دوست داریم درست کنه. اما اون روز زنگ نزد. من تماس گرفتم اما جواب نداد. نگرانش شدم. چون شوهرم سر کار بود، من خودم رفتم خونش. آخه من کلید خونه مادرم رو دارم. در رو باز کردم اما خونه نبود. تا شب منتظر موندم. با خودم گفتم شاید رفته خرید اما نیومد. منم سریع رفتم کلانتری و ماجرارو تعریف کردم.
«مادرتون فراموشی نداشت؟»
نسرین کمی مکث کرد و گفت: نه، مادر من مدام کتاب می‌خوند و جدول حل می‌کرد. مغزش مثل ساعت بود. حتی حواسش از من بیشتر جمع بود.
سرگرد پرسید: اون روزی که خبر مفقودی مادرتون رو دادین، با مورد مشکوکی روبه‌رو نشدین؟
نسرین گفت: نه مثلا چی؟
«مثل این‌که خونه به هم ریخته باشه. یا این‌که یه چیزی سر جاش نباشه.»
نسرین کمی فکر کرد و گفت: نه، چیزی یادم نمیاد.
«خواهرتون چند وقته رفته آلمان؟»
- شش ماهی هست برای ادامه تحصیل رفته. حالا نمی‌دونم چطوری به اون خبر بدم.
سرگرد رو به همسر نسرین کرد و گفت: آقای...
مرد گفت: مرتضوی هستم.
 سرگرد پرسید: شغل شما چیه؟
مرد گفت: من کارمند بیمه‌ام.
«شما از چه زمانی متوجه شدین مادر همسرتون گم شده؟»
- خانمم تماس گرفت و خبر داد.
«مزاحم استراحت‌تون نمی‌شم. فقط این‌که از تهران خارج نشین. ممکنه سوالاتی بازم پیش بیاد.»
سرگرد و همکارش از بیمارستان خارج شدند. محمدی رانندگی می‌کرد و سرگرد در فکر فرورفته بود.
محمدی پرسید: به نظر با پرونده پیچیده‌ای روبه‌رو هستیم.
سرگرد حرفی نزد و سرش را به علامت تایید تکان داد. محمدی گفت: به نظرتون با یه قاتل حرفه‌ای یا زنجیره‌ای روبه‌رو هستیم؟
سرگرد گفت: نه اتفاقا به نظر خیلی ناشی میاد.
محمدی گفت: آخه مثل مقتولین پرونده دراکولا خفه شده.
سرگرد گفت: شاید می‌خواد ذهن مارو منحرف کنه. چون دراکولا این‌قدر ناشیانه قربانی‌هاشو دفن نکرده.
محمدی گفت: یعنی یه نفر داره ادای دراکولا رو درمیاره؟
سرگرد حرفی نزد. محمدی او را به منزلش رساند و رفت. سرگرد کتش را روی مبل انداخت، لپ‌تاپ و پرونده‌هایش را روی میز گذاشت و آنها را بررسی کرد. برای خودش نیمرو درست کرد و پشت میز کارش شام خورد. نیمه‌های شب هم همان‌جا خوابید. صبح با صدای زنگ موبایلش بیدار شد. به ساعت مچی‌اش نگاه کرد. ساعت ۱۰ بود. سریع از جا پرید و تلفنش را جواب داد. محمدی بود. تلفنی به او خبر داد که جسد زن دیگری پیدا شده است. سرگرد سریع خودش را به آگاهی رساند. زن ۷۰ ساله‌ای با روسری خفه شده و در اتوبان رها شده بود.
محمدی گفت: کار دراکولاست؟
سرگرد گفت: باید بررسی کنیم. دکتر گزارش رو آماده کرده؟
- تا چند دقیقه دیگه براتون ایمیل می‌کنه.
سرگرد پشت کامپیوتر نشست و گفت: هویت جسد مشخص شده؟
محمدی گفت: بله. خانم رشوند، ۷۰ ساله که دیشب جسدش توی اتوبان پیدا شده. یه پسر داره که معتاده و چند ماهه توی کمپ هست.
سرگرد گفت: چطور شناسایی شده؟
محمدی گفت: توی جیبش کارت شناسایی داشته اما چیزی همراهش نبوده. انگار قاتل می‌خواسته که ما خیلی زود مقتول رو پیدا و شناسایی کنیم. فکر کنم این بار دراکولا روش کارشو عوض کرده.
سرگرد از روی صندلی‌اش بلند شد و در اتاق قدم زد. کنار پنجره رفت و به بیرون خیره شد.

دیگر خبرها

  • یسنا احتمالا ربوده شده بود
  • ظن ربوده‌شدن یسنا تقویت شد
  • معمای وام ازدواج ۱۴۰۳ چگونه حل می‌شود؟
  • رالف رانگنیک و تایید خبر جنجالی؛ پروفسور آلمانی به خاطر بایرن مونیخ، اتریش را ترک نمی‌کند
  • معمای عجیب: این ۵۰۰ نفر از بیمار‌ی‌ قلبی و دیابت در امانند
  • معمای اتوبان
  • تعلیق عضو شورای شهر به علت ربودن شهردار
  • تعلیق عضو شورای شهر بندر امام خمینی(ره) به علت ربودن شهردار
  • #من_هم _یک_پروفسور_هستم
  • پروانه با الگوی منحصر به فرد را پیدا کنید (معمای تصویری)